دفتر قطره های بارون

طلا می نویسد !!

دفتر قطره های بارون

طلا می نویسد !!

بازم سلام !
خوبین که؟ امیدوارم.
 
امروز بعد از مدتها بالاخره این طلســــم ِ شکست و ما تشریف بردیم دانشگامون. وااااااای اونم چه دانشگاهییییی   همه قیافه جدیدا بودن هیچکی آشنا نبود :دی
 
آخه انگار ثبت نام ورودی جدیدا بودشو ازین چیزا... ماآم که خودمون پیشکسوتیمو ازین حرفا       وای نمیدونین همچین نیگا میکردن حالم بهم میخورد
 
راستی یادم رفت بگـــم ! رفتم دکترا باید سه تا آمپول نوش جون میکردم که دوتاش نوش شد ولی سومی و دیگه..... :دی  2تا شربت داده چه شربتیییی ! اه ه ه ه ه
خدا به دشمنمم اونارو نده.... هر دفعه که میل می فرمایم ...........   قبلنا میگفتن هر کی خربزه بخوره پای لرزشم میشینه ! توی این موردا جدی نگرفته بودم... ما هم آیس پک خوردیم و الانم فیلمون یاد هندوستان کرده    یه همچین چیزی
 
دیشب واسه شام مهمون بودیم و منم با این صدای خروسم رفته بودم .... مهرنوشی زنگید و یه کوچولو حرفیدیم     وای که چقد دلم واسه صدات تنگیده بود
خیلی وقتها میشه که از خودم دور میشم حتی خودمم نمیشناسم میگم طلا این تویی؟ تو که اینجوری حرف نمیزدی ُ تو که اینجوری نمیکردی و ازین حرفا .... بعضی وقتها میگم روانیم... بعد میگم نه عصبی ام ... بعد میگم نه حساسم ...خلاصه دیگه نمیدونم چه مرگم شده
 
وای فردام کلاس دارم... کلاسهای این ترمم اکثرا" ساعت هشت شروع میشه    وای فِک کن! عذابه   زجره    دلم به خودم میسوزه ولی خوب مثل اون خربزه و فیل شد انگار
 
خلاصه که این طوریا... فعلا" برم تا بیشتر ازین سرتونو به درد نیارم . مواظب خودتون باشین
 
 
پ-ن: سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل میگیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد

سام ...! چطورین یا بهترین؟
 
امروز نتونستم برم دانشگاه آخه سه روز پیش یه آیس پک نوش جون کردم و الان صیدام از تَه چاه درمیاد دلتون سوخت بهم نه؟ میدونم
 
آخه مشکل اینه که دکترم نمیرم آخه از میل کردم آمپول یه جورایی نمیترسماااا نه من دختر شجاعیم میدونم ولی خوب دیگه 
 
ولی بعد از 20 روز خودمو آماده کرده بودم برم دانشگاه ولی ضد حاله بدی بود بم ... همچین تهفه اییم نیسا دانشگا ولی خوب دیگه میدونین که :دی
 
راستی روز ولنتاینتونو چیکار کردین؟ جون خودت دروغ مروغ نگیا من میدونم که
 
یه آن دلم گرفت ... نه نگرفت قول دادم بارونی ننویسم ولی آخه نمیشه که... مینوشی یکم تخفیف میدی بِم؟ جون طلا....
 
خلاصه که اینجوریااا... دعام کنین زودی خوف شم نرم دکتر
 
پ-ن: عشق با غرور زیباست ولی اگرعشق را به قیمت فروریختن دیوار غرورت گدایی کنی ، آن وقت که دیگه عشق نیست صدقه هست !

سلام

سلام  

 

خوفین؟ من طلا هستم و امروز از دوست جونم مهرنوش خانومی  خواستم اینجا واسم ی خونه   

 

بسازه و قول دادم که غمگین نباشه  البته سعی میکن :دی 

 

میدونین تا حالا خونه ایی که اینجوری توش صمیمی بخوام بنویسم نداشتم.  ولی دوست دارم  

 

ازین به بعد همه چی توش بنویسم. سخته اولش میدونم ولی باید بتونم....   

 

نمیدونم چرا ولی دوست داره حس غریبی با هیچکی نکنم اینجا... میدونم  مهرنوش خانومی  

 

تنهام نمیذاره آخه دوسم داره منم خیلی دوسش دارم خوب . 

 

راستی یادم رفت بگم من خواهر برادر ندارم.  هوامو داشته باشید. 

 

سعی میکنم تا اونجا که میتونم زود زود سر بزنم بیام. ببخشید اگه بلد نیستم زیاد صمیمی  

 

بنویسم آخه تا حالا صمیمی ننوشتم  

 

خوب از فردام کلاس های دانشگاه شروع میشه و دوباره روز از نو ، روزی از نو :دی ولی دلم کلی  

 

واسه دانشگامونو سالُنهاش تنگیده :دی 

 

واسه اولین روز و پست اول فِک کنم کافیه تا عصبانی نشدین از دستم من برم دیگه.  

 

فداتون طلا خانومی  

 

 

پ-ن:  لبخنــــــد دسته گُـــلی است که گیرنده هیچ وقت آنرا بی جواب نمی گذارد...!