سلام
خوفین؟ من طلا هستم و امروز از دوست جونم مهرنوش خانومی خواستم اینجا واسم ی خونه
بسازه و قول دادم که غمگین نباشه البته سعی میکن :دی
میدونین تا حالا خونه ایی که اینجوری توش صمیمی بخوام بنویسم نداشتم. ولی دوست دارم
ازین به بعد همه چی توش بنویسم. سخته اولش میدونم ولی باید بتونم....
نمیدونم چرا ولی دوست داره حس غریبی با هیچکی نکنم اینجا... میدونم مهرنوش خانومی
تنهام نمیذاره آخه دوسم داره منم خیلی دوسش دارم خوب .
راستی یادم رفت بگم من خواهر برادر ندارم. هوامو داشته باشید.
سعی میکنم تا اونجا که میتونم زود زود سر بزنم بیام. ببخشید اگه بلد نیستم زیاد صمیمی
بنویسم آخه تا حالا صمیمی ننوشتم
خوب از فردام کلاس های دانشگاه شروع میشه و دوباره روز از نو ، روزی از نو :دی ولی دلم کلی
واسه دانشگامونو سالُنهاش تنگیده :دی
واسه اولین روز و پست اول فِک کنم کافیه تا عصبانی نشدین از دستم من برم دیگه.
فداتون طلا خانومی
پ-ن: لبخنــــــد دسته گُـــلی است که گیرنده هیچ وقت آنرا بی جواب نمی گذارد...!